حدود 400سال از حضورش در خراسان می گذرد و هنوز نامش برای بسیاری از مردم مشهد و ایران آشناست. حرف خرید وسایل کوهنوردی که می شود، بسیاری بازار عباسقلی خان ورد زبانشان است، بازاری که در اصل نامش «سرای عزیزالله اف» است، اما به واسطه مسیر دسترسی آن که از کوچه موقوفه عباسقلی خان می گذرد، نزد مردم به همین نام معروف شده است.
مردم مشهد و ایران به واسطه یک شعر معروف منسوب به ایرج میرزا هم عباسقلی خان را می شناسند. همان که هنوز هم برای نشان دادن نسبت موروثی ادب پدر و پسری زمزمه می شود: «داشت عباسقلی خان پسری، پسر بی ادب و بی هنری، نام او بود علیمردان خان...»
حال آنکه از این عباسقلی خانی که مردم مشهد در ذهن دارند تا آن «بیگلربگ» و «واقف بزرگ دوران صفویه»، زمین تا آسمان فاصله است. عباسقلی خان گزارش ما همان کسی است که مدرسه عباسقلی خان را ساخت و 76پارچه آبادی وقفش کرد. مدرسه ای که اکنون تنها مدرسه قدیمی به جامانده از دوره صفویه است و همچنان کاربری مدرسه دارد و در این مدت چند هزار طلبه را تربیت کرده است.
این عباسقلی خان همان بیگلربگ خراسان بزرگ، والی یا استاندار امروزی است، که روزگاری در عهد صفویه خطر هجوم ازبک ها را از سر مردم مشهد و خراسان دور کرد. اما این ویژگی های عباسقلی خان تاکنون کمتر شنیده شده است و او بیشتر به همان 2شاخصه ای نزد مردم شناخته می شود که چندان نمی تواند معرفش باشد.
بی شک دلیل ناآشنابودن مردم با عباسقلی خان کوتاهی آن ها نیست. چیز بیشتری برای شناخت در دسترسشان نبوده است. درِ مدرسه عباسقلی خان همیشه به روی مردم عادی بسته بوده است و با اینکه سال81 در هفته وقف بازدید عمومی از آن ممکن شد و همان زمان هم وعده داده شد در آینده نزدیک در روزهای خاصی از هفته بازدید از این مدرسه برای مشهدی ها و زائران مجاز می شود، این اتفاق هرگز رخ نداد.
اکنون هم با وجود موافقت تولیت مدرسه با فراهم شدن امکان بازدید از این بنای میراثی، مدیریت مدرسه قوانین سختی درباره حضور زائران به ویژه خانم ها دارد. در موزه بزرگ خراسان در کوهسنگی و موزههای دیگر شهر نیز جایی و عکس و سندی برای معرفی او به مردم مشهد وجود ندارد.
حضور ده ها تن از نوادگان عباسقلی خان در مشهد با نام های خانوادگی چون شاملو، شاملو صفوی، وکیلی و... این امیدواری را ایجاد می کند که شاید با یک فراخوان بتوان تصاویر و سندهای فراوانی از نوادگان عباسقلی خان جمع آوری کرد.
اسنادی که نسل به نسل در خانواده ها چرخیده است و اکنون می تواند محتوای یک موزه به نام این مرد بزرگ تاریخ مشهد باشد. هدف این گزارش هم یافتن همین اسناد است. سراغ 2خانواده از نوادگان عباسقلی خان رفتیم. گپ و گفت ما با آن ها از آن نشان دارد که اسناد خوبی در پستوی خانه ها خاک می خورد.
وقف نامه های مهمی در خراسان وجود دارد که به شناخت بهتر تاریخ این شهر و استان کمک می کند. این را مهدی سیدی، که زمانی در مرکز خراسان شناسی (سال های۷۶تا۸۰) مدیریت گروه «تاریخ و جغرافیای تاریخی» را برعهده داشته است، می گوید.
او و گروهش برای شناخت بهتر تاریخ، شروع به جمع آوری اسناد 50وقف نامه مهم خراسان مانند وقف نامه گوهرشاد، علیشاه افشار، سروقدی ها، عباسقلی خان و... می کنند. نتیجه کارهای آنان اکنون در کتابی به نام «بیست وقف نامه» که شامل وقف نامه عباسقلی خان هم می شود، چاپ شده است.
این خراسان پژوه سپس گریزی به تاریخچه خاندان شاملو می زند و می گوید: این دودمان به اندازه یک سلسله شاهنشاهی تاریخ دارند. در دوران صفویه برای مرزداری ایران در برابر خطر حمله ازبک ها و ترکمن ها، برخی قبایل ترک نژاد شیعه مذهب، از شام، روم و به طور کلی غرب، به شرق ایران و خراسان آمدند.
در میان این اقوام که «شاملو»، «روملو» و... نام داشتند، شاملوها قدرت بیشتری داشتند و بیگلربگ و والی خراسان از میان این قوم که در هرات مستقر بودند انتخاب می شد. شاه عباس اول هم نزد این خاندان بزرگ شدند و به همین علت بعد از به سلطنت رسیدن آن ها، قدرت خاندان شاملو بیشتر شد.
چنان که این استاد تاریخ تعریف می کند، عباسقلی خان از بزرگان قوم شاملوست که زمانی بیگلربگ و والی خراسان بود و دستور ساخت مدرسه عباسقلی خان را به وزیر و پیشکارش، «سعدالدین محمد»، داد. در سردر بنا تاریخ ساخت آن 1077قمری حک شده است. یک سال بعد عباسقلی خان 76پارچه آبادی را وقف مدرسه و متولی آن را بزرگ ترین فرزند پسر خانواده منصوب کرد.
موقوفات عباسقلی خان نظر پاکروان را جلب می کند و او تصمیم می گیرد پاپوشی برای این خانواده درست کند و با کمک آن، موقوفاتشان را مصادره کند
به گفته سیدی، این رسم تا زمان استانداری پاکروان ادامه داشته است، اما پاکروان که استاندار و نایب التولیه آستان قدس رضوی می شود، تلاش می کند بسیاری از اموال مردم و موقوفه ها را به نفع آستان قدس مصادره کند. چنان که در همین دوره بخشی از موقوفات گوهرشاد هم به نام آستان قدس ثبت می شود.
نویسنده کتاب تاریخ مشهد معتقد است موقوفات عباسقلی خان نظر پاکروان را جلب می کند و او تصمیم می گیرد پاپوشی برای این خانواده درست کند و با کمک آن، موقوفاتشان را مصادره کند. شعر عباسقلی خان و پسر بی هنرش، علیمردان خان، هم با همین سیاست در میان مردم پخش می شود و دهان به دهان می چرخد.
او می گوید: شاید از قضا در آن روزگار علیمردان خانی هم متولی مدرسه عباسقلی خان بوده و شاید بی کفایت و لاابالی هم بوده اما این خانواده آدم های بزرگ بسیاری داشته و پخش این شعر فقط یک توطئه بوده است برای تصاحب موقوفه عباسقلی خان. براساس تاریخ، بعد از گرفتن تولیت از خاندان عباسقلی خان، تا سال86 مدرسه عباسقلی خان را اوقاف اداره می کرد.
مدرسه علمیه عباسقلیخان شاملو مکانی تاریخی و دیدنی است که فرصت تماشای آن را میتوان فقط از بیرون بنا داشت. میشود در ابتدای خیابان نواب صفوی و حاشیه زیرگذر ایستاد و به پنجرههای چوبی حجرهها و نیز سر در آن که با مقرنس کاشی تزیین شده است نگاه کرد.
البته عکسهای زیادی از حیاط و بنای درون مدرسه در فضای مجازی پیدا میشود اما دیدن این تصاویر، نه تنها آدم را راضی نمیکند، که تمایل به دیدن این ساختمان زیبای دوره صفویه را بیشتر هم میکند، بیآنکه کسی اجازه داشته باشد به آن وارد شود. حضور طلبههای حوزه علمیه در این مدرسه، قوانین و مقررات خاص خود را به همراه داشته است که منع ورود مردم از آن جمله است.
تولیت حال حاضرِ وقفیات عباسقلیخان در دست مرتضی سپهریشاملو است. به واسطه این گزارش، پسرعموی حاجآقا مرتضی با ما وعده دیدار در مدرسه را گذاشت و ما اول صبح با ذوق دیدن این مکان به سر قرار رفتیم. وقتی از کوچههای بازار حضرتی به سمت مدرسه میرفتیم ساعت هشت صبح بود و صدای نقارههای حرم در سکوت کوچه میپیچید. غلامعلی سپهریشاملو (معروف به علی سپهری شاملو) درِ مدرسه را بهرویمان باز کرد. از یک دالان ورودی رمپمانند عبور کردیم و چشممان به حیاط مدرسه افتاد که دورادورش حجرهها در دو طبقه قرار داشتند، با درهای چوبی و سقفهای طاق مانند.
علیآقای شاملو گفت نمیتوانیم قدمی جلوتر برداریم و باید به همین حجره سمت راستمان-که دفتر تولیت بود- وارد شویم. کفش از پاکندیم و داخل رفتیم. دو اتاق تودرتوی نُقلی بود با سقف کوتاه و سقف طاقمانند و دیوارهای گچی. علیآقا توضیح داد که چون طلبه اینجا درس میخوانند ورود خانمها کاملا ممنوع است اما ما که برای مصاحبه به آنجا رفتهایم مجاز بودهایم تا داخل دفتر تولیت پیش رویم.
دور میزی نشستیم و مابقی تماشای ما به نگاههای گاه و بیگاهمان از پنجره حجره به داخل حیاط، محدود شد. از آنجا فرصت داشتیم تا به آن ساختمان وسط حیاط دوباره نگاه بیندازیم که موقع ورود توی ذوق میزد و نمیگذاشت حجرههای ضلع پشتی را ببینیم. علیآقا گفت این ساختمان، سالنی برای خواندن نماز و برگزاری امتحانات طلبه است. گفت خودشان هم میدانند وجود سالن، ظاهر زیبای مدرسه را مخدوش کرده است اما چارهای نبوده و به این فضا احتیاج داشتهاند: «خواستیم آن را زیر سطح زمین بنا کنیم که گفتند ممکن است پایههای مدرسه آسیب ببیند.»
علیآقا توضیح داد چون طلبه اینجا درس میخوانند ورود خانمها کاملا ممنوع است اما ما که برای مصاحبه به آنجا رفتهایم مجاز بودهایم تا داخل دفتر تولیت پیش رویم
ما مستقیم سر این سوال رفتیم که آیا اسناد و مدارکی در دست وارثان عباسقلیخان بیگلربیگی هست که بتوان با آنها موزهای را راه انداخت؟ عکس یا وسایل شخصی و خانوادگی؟
جواب شاملو «نه» بود. گفت شاید مأخوذ به حیا بودن و یا بیریابودن جدش عباسقلیخان دلیل گمنامی اوست. انگار او نمیخواسته از خودش ردپایی بگذارد: «ایشان کارهای بزرگی برای ایران و مخصوصا خراسان بزرگ کرده است. 34 سال در منصب بیگلربگی بوده و آرامش را به خراسان آورده است اما نشانی از خود باقی نگذاشته، به جز همین موقوفاتی که از او میدانیم.»
بازماندگان فعلی شاملو که علیآقا و پسرعمویش آقامرتضی بزرگترینشان هستند، همایشهای متعددی درباره جدشان برگزار کردهاند و حتی اساتید تاریخ تهران را هم برای حضور در این برنامهها دعوت کردهاند تا شاید بتوان اسنادی را پیدا کرد اما موفقیتی حاصل نشده است. علیآقا میگوید: «برای تاریخدانها این سوال پیش آمد که چرا نام و نشان عباسقلیخان پشت ابر مانده است؟ کارها و موقوفاتش هست اما از خودش اطلاعاتی وجود ندارد. آنها برایشان سوال بود که راز بقای مدرسه علمیه عباسقلیخان چیست؟ چراکه همه مدارس دوران صفوی از بین رفته است.»
تولیت فعلی مدرسه (مرتضی سپهریشاملو) به همراه علی شاملو از سال 87 موقوفه مدرسه را از اداره کل اوقاف و امور خیریه خراسان رضوی تحویل گرفتهاند؛ درحالیکه 14 سال مشغول پیگیری و تحقق این امر بودهاند. علیآقا میگوید: «این مدرسه و دیگر موقوفات عباسقلیخان 60 سال در دست اداره اوقاف بود و ما بعد از 14 سال دوندگی، توانستیم مدرسه را با 150 میلیون عایدی از اداره اوقاف تحویل بگیریم. این عایدیها که الان میلیاردی شده، از موقوفاتی به دست میآید که گستردگی جغرافیایی زیادی دارند. از همین مدرسه شروع میشود و تا دروازه هرات ادامه دارد.»
به گفته علی شالمو بازار حضرتی و سرای گمرک هم موقوفه عباسقلیخان است. (سرای گمرگ، همان بازار نزدیک مدرسه است که متروکه شده است. این سرا همان بازار عباسقلیخان است اما مردم به اشتباه سرای عزیزا... اف را بازار عباسقلیخان میدانند.). در کوچه باغ حسنخان نیز موقوفات زیادی هست؛ از جمله چند هتل. حمامی هم در نزدیکی مدرسه علمیه هست که حالا کاملا زیر خاک پنهان شده است و در دست آستان قدس رضوی است. تنها نشان بیرونی حمام، یک منبع آب است. علیآقا میگوید برنامهشان برای حمام این است که بتوانند آن را از زیر خاک دربیاورند و آن را به موزه تبدیل کنند؛ بهخصوص که قرار است آن کوچه رهباغ شود.
پیش از اینکه علی سپهری شاملو داستان مدفونشدن حمام را برایمان بگوید مرتضی سپهری شاملو، با عصایی در دست و کلاهی پشمی بر سر وارد حجره میشود و در کنار ما مینشیند.
علیآقا بعد از معرفی پسرعمو ادامه حرفش را میگیرد: «زمانی که پنجراه را خراب میکنند که زیرگذر را درست کنند، مجرای نهر گناباد بسته میشود و فاضلابش بالا میآید و توی حمام پس میزند. از همان موقع به خاطر نجاستی که حمام را پرکرده بوده، آن را میبندند. وقتی هم مجرای نهر باز میشود، حمام جای معتادان میشود. مردم از این وضعیت شکایت میکند و آستان قدس به دنبال گله مردم، سقف گنبدی حمام را خراب میکند، داخلش را خاک میریزد و و رویش را میبندند. الان به طور کامل زیر خاک است. زمانی که این اتفاقها میافتد، حمام در دست اداره اوقاف بوده است.»
پیش از علیآقا و پسرعمویش حاجآقا مرتضی، افراد زیادی از این خاندان تلاش کردهبودند که تولیت میراث عباسقلیخان را از اداره اوقاف تحویل بگیرند اما موفق نمیشدند، چون اسناد و مدارک کافی برای ادعای حرف خود نداشتند. اسناد که دست به دست چرخیده، به دست پدر حاجآقا مرتضی، تولیت فعلی رسیده است.
حاجآقا میگوید: «پدرم خیلی پیگیر بود و حتی خانه و زندگیاش را فروخت تا تولیت را از اداره اوقاف بگیرد اما موفق نشد. زمانی که من حدود ده سال بود ازدواج کرده بودم. پسرم مصطفی -که در دوران جنگ شهید شد- کوچک بود و او را روی زانویم گذاشته بود. پدرم از من پرسید: «مرتضی! چقدر بچهات را دوست داری؟» گفتم: «او جان من است.» گفت: «این مدارکی را که به تو میدهم از جان این بچه بیشتر ارزش دارد. توجه داشته باش اینها را دور نریز.» پدرم حتی سواد نداشت ولی قدر این اسناد را میدانست.»
علیآقا میگوید: «ما بعدها با همین مدارک جلو رفتیم. از سال 73 پیگیری را شروع کردیم و سال 86 حکم دیوان عالی کشور آمد که حکم قطعی داده بود. باز هم یکسال دوندگی داشت تا اینکه اول فروردین سال 87 موقوفات را تحویلمان دادند.»
وضعیت مدرسه علمیه پیش از سال 87 چگونه بوده است؛ یعنی زمانی که هنوز به دست خاندان شاملو نرسیده بود؟
گفتههای علیآقا میگوید این موقوفه در آن زمان، باز هم مدرسه علمیه بوده است اما به مدرسه افغانستانیها و پاکستانیها معروف بود؛ چراکه بیشترِ طلبهها از همین دو کشور بودند: «وقتی اینجا آمدیم بیغوله بود. دورتادور، آجرها ریخته و سنگهای دیوارها شکسته بود. هرکدام از این حجرهها مال یکی از طلبههای افغانستانی و پاکستانی بود که درش را قفل کرده بودند. آنقدر اینجا اقامت داشتند که ریششان سفید شده بود؛ درحالیکه توی وقفنامه آمده است هر طلبهای فقط میتواند چهار سال تحصیلش را اینجا اقامت داشته باشد. آن طلبههای خارجی حتی گاهی حجرههایشان را به زائرها اجاره میدادند. ما کمکم از آنها خواستیم حجرهها را تخلیه کنند.»
خاندان شاملو پس از تحویل مدرسه، در نخستین اقدامها وقفنامه را پیش کارشناس میبرند تا متن آن را به زبان امروزی دربیاورد. دلیل این کار هم مشخص است، آنها میخواستند تمام موارد موقوفه را موبهمو اجرا کنند. طبق وقفنامه، طبقه دوم مدرسه باید خوابگاه میبوده تا طلبههای غیربومی در آنجا ساکن شوند. اکنون طلبههایی از شهرستانهای مختلف استان خراسان در مدرسه درس میخوانند که در خوابگاه هم اقامت دارند. علیآقا میگوید: «به مرور 2 میلیارد تومان خرج بازسازیاش کردیم تا مدرسه، مدرسه شد. هنوز هم این بازسازی ادامه دارد.»
اینکه هیچ نقاشی و تصویری از عباسقلیخان باقی نمانده، حسرت خیلی از تاریخپژوهان و علاقمندان به تاریخ است، حسرت خانواده شاملو هم هست. انگار هرچه بیشتر او را جستجو میکنند کمتر مییابند. البته از نسلهای اخیر عباسقلیخان عکسهای متعددی در دست است که کپی آنها در همان حجرهای که نشستهبودیم به دیوار قاب زده شده بودند. خوشبختانه نسخههای دستنویسی حاوی اشعار عباسقلیخان برجا مانده است که خانواده شاملو در سال 1393 آن را در قالب کتابی با نام «مجمعالاسما» منتشر کردهاند. ویژگی اشعار، معمایی بودن آنهاست. مسلما جای این نسخه خطی در موزه است. علیآقا میگوید: «جز این، وقفنامههای خطی دیگری هم موجود هستند.»
البته بعد از آنکه ما کتابچه «وقفنامه عباسقلیخان» را –پس از مصاحبه-مطالعه کردیم دریافتیم که منظور آقای شاملو، سوادهای متعددی است که از وقفنامه اصلی برجا مانده است. در صفحه 21 کتاب یادشده آمده است: متاسفانه نسخه اصل وقفنامه عباسقلیخان موجود نیست. اما خوشبختانه اکنون، چندین سواد از وقفنامه مذکور باقی مانده است.»
در ادامه کتاب آورده شده است که قدیمیترین سواد باقیمانده از وقفنامه عباسقلیخان، تاریخ 1107 هجری قمری(یعنی 29 سال پس از نگارش نسخه اصل وقفنامه) را بر خود دارد و اکنون در مرکز اسناد اداره کل اوقاف و امور خیریه استان خراسان رضوی است که طول آن 3 متر و عرض آن حدود 30 سانتیمتر است.
کپی شجره نامه خاندان سپری شاملو پیش رویمان است، بر اساس شجرهنامه، علیمردان خان پسر عباسقلی خان است و نسل فعلی، نسل هشتم هستند اما معلوم نیست تولیت وقفیات، در طی این هشت نسل دقیقا در دست چه کسانی بوده است.
شاید برای خیلیها سوال باشد که چرا بازماندگان عباسقیخان پس و پیش فامیلشان با هم فرق دارد. مثلا سپهری شاملو هستند یا صفوی شاملو. علیآقا میگوید تشابه اسم کوچک در خاندان عباسقلیخان زیاد بوده است. به همین خاطر وقتی مثلا میگفتهاند علی شاملو، معلوم نمیشده است کدام علی را میگویند. به همین خاطر هر خانوادهای در پس و پیش فامیلش چیزی افزوده است. او میگوید حتی تعدادی از خاندان هستند که فامیلشان فقط «افشار» است، چون آنها با سلسه افشاریه وصلت کردهاند.
پراکندگی اسناد به جامانده از عباسقلی خان در مراکز آرشیوی مانند سازمان اسناد و کتابخانه ملی، مرکز اسناد آستان قدس رضوی، اداره کل اوقاف و همچنین نزد متولیان مدرسه عباسقلی خان و نوادگان دیگر او که در شهرهای هرات، تربت جام، باخرز، مشهد و... زندگی می کنند، باعث شده است امروز جمع آوری محتوا برای شناخت عباسقلی خان یک مشکل بزرگ باشد.
بسیاری از نوادگان عباسقلی خان حالا بعد از گذشت چندین نسل همدیگر را نمی شناسند و پراکنده شده اند. خانواده وکیلی اسنادی دارند که نشان می دهد نسلشان به «عباسقلی خان وکیل الدوله» در دوره ناصرالدین شاه قاجار می رسد.
این عباسقلی خان یک دختر و 2پسر داشته است که پسر بزرگش در جوانی فوت می کند. پاشاخان، یگانه فرزند پسر باقی مانده عباسقلی خان، لقب ها و شغل های مختلفی داشته است، از زرین قلم تا سردار باخرز و سفیر و وکیل ایران در شوروی سابق.
مهرانگیز وکیلی، فرزند پاشاخان، که امروز حدود 90سال دارد، اسنادومدارکی از روزگار گذشته دارد که شاید با عباسقلی خان دوره صفویه هم بی ارتباط نباشد. اسناد و تصاویر او می تواند یکی از محتواهای موزه آینده عباسقلی خان باشد.از این دست اسناد شاید در خانه های دیگر هم باشد و جمع آوری آن ها کمک بزرگی به حفظ تاریخ است.